August 21, 2008

اودیپ


. به گلویت بسپار ، گیر نکند بیش از این
! من مادرت نیستم ، اودیپ
...
Photo : Leave Me Alone - by msaph [deviantART]

August 20, 2008

پدر سگ


لعنتی
یک شب تمام است پدرم را در آورده ای با وزوز کردن هایت صاف توی گوشم
و خیلی خری اگر ندادی این روزها اعصابم چه ضعیف است
خوابم می آید شدید . حوصله ات را ندارم دیگر ... وقتی تصور می کنم چشم باز کرده ام و دستم را حلقه کرده ام دور بدن نحیفت تا بمیری شاید ، تنها نگرانی ام این است که نداشته باشم آن انرژی لازم را که له شوی کامل و بمیری کامل تر
و بعد وز وز کردن هایت دردناک هم می شوند لابد و من حوصله ناله هایت را ندارم اصلاً
...
حالا صبح است ، بیدار شده ام و می بینمت نشسته ای رو به روی آیینه ... و من یاد دیشب می افتم که چه سخت زجرم دادی
و یاد وز وز کردن هایت کنار گوشم
و تصور له شدن بدن نحیفت لای دستانم
دستم را باز می کنم و محکم می کوبم پس کله ات ... تو تاب نمی آوری
پرت می شوی روی آیینه ... له شده ای کاملاً
، به دست هایم نگاه می کنم . اعما و احشایت را پاک میکنم از روی آینه
" فحش ات می دهم : " پشۀ پدر سگ
Photo : FEAR - by dholl [deviantART]

August 18, 2008

Nice ?!


You can be a nice , Or you can tell the truth .
I tell the truth !
...
..
.
Photo : Bubble - by tonyelieh [deviantART]

هی فلانی


، من دلم سخت گرفته است
... از این مهمانخانۀ مهمان کُش ِروزش تاریک
...
photo : Winter's Gone - by Fashistt [deviantART]

August 1, 2008

فقط آدامس موزی

. آدامسش را که می جود ، بوی دارچین پخش میشود یکهو
: پوست اش را دراز میکند سمتم
« بیا » -
« نه ! فقط آدامس موزی » -
« دارچینی هم جمع کن حالا » -
« نه ! موزی » -
« حالا یهو دیدی نایاب شد » -
« ! نه » -
توی تاریکی کوچه زل میزند توی صورتم … می خندد هی
« قوطي تيك تك هم جمع می كنی ؟ » -
« نه ! فقط آدامس موزی » -